مهرسامهرسا، تا این لحظه: 15 سال و 16 روز سن داره

مهرسا هستي مامان

تعطيلات

سلام به همه دوستان خوبم اين چند روز خيلي خوش گذشت و جاي همه تون خالي  روز عيد فطر ناهار درست كردم و با مهرسا و بابايي رفتيم  ماسوله (از وقتي كه مهرسا خيلي كوچولو بود نرفته بوديم ) ساعت حدود 5.5 كه تازه داشت شلوغ مي شد،برگشتيم . شب هم مراسم خواستگاري خاله مرجان بود دوماد جديد پسر خالمون هست الانم دو تا خواهرام با هم جاري شدند. فردايي هم رفتيم ويلاي بابا اينا و يه خورده بهشون كمك كرديم و مهرسا هم با بچه ها كلي بازي كرد موقع غذا هم اين چند روزه خيلي بد قلقي كرد و منم كلي حرص خوردم شبش هم مراسم بله برون خاله مرجاني بود ،سه شنبه يه لباس عروس خوشگل هم براش خريدم تا تو مراسم بپوشه (هروقت مي پوشدش كيف مي كنه و قيافه مي گي...
20 آذر 1390

عروسي و مريضي

سلام به همه دوستان خوبم توی چند روز گذشته خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم بیام و آپ کنم چهارشنبه هفته گذشته عروسی یکی از همکارامون بود و  مهرسا خانوم که انگار رفته باشه پارک ، دائم در حال بازیگوشی بود و خیلی بهش خوش گذشت شب جمعه هفته پیش رفتیم خونه مامان اینا .خاله ماریا اینا از تهران اومده بودند و مهرسا اینقدر با بچه ها شیطونی کرد که دیگه نگو و نپرس .دختر نازم نصفه شبی تب کرد و تا صبح ناله کرد اوایل هفته هم کم و بیش تب داشت و دائم لجبازی میکرد و هی می گفت پاهام درد می کنه منم تونستم براش از دکتر گوش و حلق و بینی برای ٤ شنبه نوبت بگیرم تازه وسط هفته بود که خودمم گلودرد گرفتم و متعاقباً آنفولانزا تازه فهمیدم عزیزکم چه گل...
20 آذر 1390

لوزه سوم

سلام به همه دوستان خوبم كه تو اين مدتي كه نتونستم بيام و آپ كنم من رو از نظرات خوبشون بهره مند كردند و جوياي احوال بودند .راستش اين چند وقته هم تو اداره كارام زياد بود و هم مي بايست خودم رو براي كنفرانس تو دانشگاه آماده مي كردم . 3 ،4 روزي هم تا ساعت 5 ،6 اداره ميمونديم . و اما از احوالات مهرسا جون: يكي از روزهايي كه اضافه كار مونده بودم و بابايي هم كار داشت مهرسا رو با سرويس مهد آوردند اداره، اولش يه خورده بازي كرد و يه نقاشي با حال كشيد(بعداً عكسش رو مي زارم) و بعدش هم همونجا خوابيد.  مهرساي خوشگل مامان بعد از اتمام داروهاي سري پيش فقط يه هفته خوب بود و بعد اون دوباره عفونت و الانم سرفه هاي خلط دار داره&nbs...
20 آذر 1390

متن زیبا

اين متن زيبا رو مهسا جون يكي از دوستان خوب وبلاگي برام فرستاده براي ديدن وبلاگ مهسا جون ميتونيد از لينك زير استفاده كنيد : http://mehrsa.blogfa.com/ خرد بودم کوچه ها را دیده ام آتش نامردمان را دیده ام با برادر در پس دیوار و در اشک های مادرم را دیده ام در نبود مادرم بابای من ناله ها فریاد هارا دیده ام روز های بی قراری میگذشت مسجد و محراب و خون رادیده ام باز هم در کوچه ها در پشت در کودکان و کاسه هارا دیده ام تا کنون داغ برادر دیده ای؟ من چنان داغ برادر دیده ام زهر در قلب حسن جا کرده بود گوییا شیب الخزین را دیده ام بر فراز منبر بابا بزرگ هر شغال و گرگ صحرا دیده ام پایه های آسمان میریخت گر دیده بودش هرچه را من دیده ام نامه ها...
20 آذر 1390

برف

صبح روز جمعه هفته گذشته وقتي از خواب بيدار شديم ديدم برف اومده رفتم مهرسا بغل كردم و از پنجره بيرون رو بهش نشون دادم ميخواستم بدونم ميدونه اين چيه ؟هنوز چشاش درست حسابي باز نشده بود يه خورده نگاه كرد و بعدش داد زد برفه بريم بازي كنيم و آدم برفي درست كنيم بعد از ظهرش برديمش پايين و تو حياط كمي بازي كرديم ولي چون حالش زياد مساعد نبود نرفتيم بيرون و برف بازي وگرنه خيلي دوست داشتم بريم با هم برف بازي .اولش كه برف رو طرفش پرتاب مي كرديم واميستاد خودش رو تميز مي كرد اما بعدش خودش هم مي خواست با گوله هاي برف ما رو بزنه حتي دستكشش رو هم درآورد تا مسلط تر باشه اينم عكساي روز برفي: البته اينقدر پوشوندمش كه چيزي از صورتش معلوم نيست: ...
12 آذر 1390

تب و دندون درد

سلام طي چند روز گذشته مهرسا جوني دائم تب داره و دائم هم ميگه دندونم درد ميكنه ديروز صبح بردمش دندانپزشكي و خانوم دكتر گفتش كه لثه هاش خيلي ملتهبن و كار خاصي نميشه براش انجام داد و فقط ديفن هيدرامين رو قرقره كنه دخترم تو مطب خيلي دختر خوبي بود و قشنگ دهنش رو باز كرد وقتي اومديم بيرون به من ميگه ماماني ديگه دندونم درد نميكنه آ كردم خوب شدش اما دوباره بعد از ظهر شروع كردش به آه و ناله و هيچي هم نميخوره واسه خودش يه سره غر غر ميكنه و ميگه آخه خداجونم دندونم درد داره خسته شدم خدايا چيكار كنم (الهي مادرت فدات شه نبينه اينقدر درد ميكشي عسلكم) ديشب هم دوباره برديمش پيش دكتر پرتوي (متخصص كودكان ) گفت سفكسيم براش فايده اي نداره و او...
7 آذر 1390
1